رو
فارسی
ویرایشریشه لغت
ویرایش- پهلوی
آوایش
ویرایش- [رِو]
اسم
ویرایشرو
- رخ، چهره، رخساره، روی، صورت.
- سطح، رویه.
- نما، طرف بیرون چیزی.
ریشه شناسی۲
ویرایشفعل
ویرایشرُ
مثال
ویرایش- روی کسی را سفید کردن کنایه از: الف - مایه سربلندی او شدن. ب - از او در بدی پیشی گرفتن.
- روی کسی را کم کردن از گستاخی او جلوگیری کردن.
––––
برگردانها
ویرایشمنابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین