فارسی

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • فارسی

آوایش

ویرایش
  • /شَخ/
  1. شاخه، شاخ حیوانات.

ریشه شناسی۲

ویرایش

شِخ

  1. سر کوه، زمین سخت و ناهموار.
  2. استوار، محکم.

ریشه شناسی۳

ویرایش

شُ

  1. چرک.

زبان دیگر

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • بهاری

آوایش

ویرایش
  • /شِخ/

شِخ

  1. مترادف شیخ فارسی، و به صدای سکه داخل کیسه که در جیب بغل اغلب شیوخ هنگام حرکت به گوش می‌رسید. شق‌شق.[۱]

ریشه شناسی۲

ویرایش

شَخ

  1. مترادف شاخ فارسی، بویژه شاخ گاو.

ریشه شناسی۳

ویرایش

شُخ

  1. مترادف شوخ فارسی، آدم اهل شوخی.

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین

پانویس

ویرایش
  1. در گذشته علمای قدیم از را روضه‌خوانی ارتزاق می‌کردند و روزانه ممکن بود به چند مجلس ختم و ترحیم مشرف شده پس از روضه حق‌الزحمه را پول خُرد دریافت و داخل کیسه گذاشته در جیب بغل عبا می‌انداختند. بازده اینکار در این بود که هنگام راه رفتن صدای شِقشِق سکه‌ها به گوش می‌رسید. همین صدا موجب لقب شِخ یا همان شیخ شد.