فارسی ویرایش

گونه‌های دیگر نوشتاری ویرایش

ریشه لغت ویرایش

آوایش ویرایش

  • /عاشِق/---/عاشق (جمع عشاق)

  صفت ویرایش

عاشق

  1. آنکه کسی یا چیزی را بسیار دوست دارد، دل‌داده، دلباخته.و وابسته اش است،،و بدون او نمی‌تواند به زندگی ادامه دهد،و او به آن شخص انرژی می‌دهد و کنار او شاد است.
  2. (تصوف): سالکی که به خداوند عشق می‌ورزد. دلباخته، دل‌داده، آنکه کسی یا چیزی را بسیار دوست دارد.
  3. اوستایی: آیشکا، خواست، خواهش، میل، -ایش: خواستن، میل داشتن، آرزو كردن، جستجو كردن

زبان دیگر ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • آذری

  اسم ویرایش

عاشیق

  1. نوازنده چگئور، تار، سه‌تار.

––––

برگردان‌ها ویرایش

منابع ویرایش

فرهنگ واژه های اوستا

  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن
  • فرهنگ کوچک زبان پهلوی