فارسی ویرایش

ریشه شناسی ویرایش

  • نیاهندوایرانی

آوایش ویرایش

  • [عام/ائل]

اسم ویرایش

عامل

  1. معنی باستانی کلمه، ایل زنان، به عبارتی ایل زنان جنگجوی ایرانی مانند سارومات‌ها شاید مدنظر بوده است.
    عامل به دو بخش عام - ائل قابل تجزیه است و در کل حاکی از ایل یا قبیله زنان است. این واژه مهم به طرق گوناگون بیان شده و آمل، ایلام، عیلام قرابت نزدیک با این اصطلاح دارد.

ریشه شناسی۲ ویرایش

  • عربی

اسم ویرایش

  1. عمل کننده.
  2. کارگزار، کسی که امور مالی یا ملکی کس دیگر را اداره کند.
  3. والی، حاکم.
  4. در قدیم بزرگترین مأمور وصول مالیات.

اسم ویرایش

  1. هر عنصر ریاضی مانند عدد، حرف و عبارت که جزیی از یک حاصل ضرب باشد.
  2. نمایندة شرکت، سازمان یا ارگان دیگر برای فروش کالای آن‌ها.

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین

––––

| width=1% | |bgcolor="#FFFFE0" valign=top align=right width=48%|

  • reductant
  • reducer
  • recidivist
  • prime mover
  • pesticide
  • passive
  • parasiticide
  • extrinsic factor
  • denaturant
  • coefficient
  • chromophore
  • virus
  • sounding board
  • soundboard
  • self acting
  • preventive
  • pathos
  • liquefacient
  • growth factor
  • factorial
  • disk operating system
  • amino
  • adscititious
  • plasmin
  • hydroxide
  • hemostat
  • rodenticide
  • catalyst
  • gene
  • plastogene
  • heterolysis
  • hematinic
  • voluntarism
  • gestalt