فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • پهلوی

آوایش ویرایش

  • [رِو]

  اسم ویرایش

رو

  1. رخ، چهره، رخساره، روی، صورت.
  2. سطح، رویه.
  3. نما، طرف بیرون چیزی.

ریشه شناسی۲ ویرایش

  فعل ویرایش

رُ

  1. رُ (رِو)، بُرو، حرکت کن‌. فعل امری دستور به رفتن.
  2. حرف اضافی روِی.

 مثال ویرایش

  1. روی کسی را سفید کردن کنایه از: الف - مایه سربلندی او شدن. ب - از او در بدی پیشی گرفتن.
  2. روی کسی را کم کردن از گستاخی او جلوگیری کردن.

––––

برگردان‌ها ویرایش

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین