فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • شاهنامه

آوایش ویرایش

  • /پَراگَندِه/

  صفت مفعولی ویرایش

پراگنده

  1. غمگین، پریشان. تلف شده. گوناگون، متفرق. پراگند، پراکنده.
    همه یال اسپان پر از مُشک و مَی/ پراگنده دینار در زیر پی «فردوسی»

  قید ویرایش

  1. شیفته، شوریده. مشهور، معروف.

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین/شاهنامه