فارسی

ویرایش

ریشه‌شناسی

ویرایش
  • پهلوی

آوایش

ویرایش
  • /گَنج/

گنج

  1. خزانه زر و سیم، جواهری که در جایی پنهان باشد. ثروت بسیار.
    شمار در گنج‌ها ناپدید/ کس اندر جهان آن بزرگی ندید «فردوسی»[۱]
  2. گنج ممکن است در زبان معیار باستان به گن - جِ قابل تجزیه باشد.

گُنج

  1. گنجایش، ظرفیت. انبار، مخزن، گنجه، گنجینه
  2. خر دم بریده.
  1. گنج باد آورده کنایه از: گنج یا ثروتی که بدون رنج و زحمت نصیب انسان گردد.

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین/ شاهنامه
  1. البته در آن دوران‌ها منظور از گنج، طلا و جواهر نبوده، بلکه پادشاهی بود قوی که بتواند به مقدار لازم از غلات و حبوبات بویژه گندم در دَژها ذخیره داشته باشد.