آماده

فارسی

ریشه لغت

• فارسی

آوایش

• /آمادهِ/

صفت

آماده

1. دارای وضع و کیفیتِ مناسب برای انجام دادن کاری یا پذیرفتن امری. حاضر، مهیّا.

   آماده را باید نشعت گرفته از فرهنگ و تمدن پادشاهی ماد تلقی نمود، آمادا، آمادای گونه‌های دیگر تلفظ این واژه هستند.

کهن واژه

1. آماده را ممکن است در زبان معیار باستان بصورت آ - ما - دِ یا آ - مادِ فرض نمود، و استنباط کلی به مفهوم بوسیدنی، زیبا، تودل برو است.

---

برگردان‌ها

ترجمه‌ها

• انگلیسی:game
• انگلیسی:ready , prepared
• انگلیسی:equipped
• انگلیسی:fit
• ایتالیایی: pronto
• disposto
• انگلیسی: yare
• stock
• ready
• provided
• prompt
• presentient
• present
• lief
• handy
• fresh
• beforehand
• apt
• able
• warlike
• unlimber
• susceptive
• spot
• snug
• seaworthy
• rig
• prime
• prepare
• preparation

• pellicose
• obliging
• malcontent
• list
• insusceptible
• indispose
• gird
• gear
• dight
• bound
• belay
• battailous
• atrip
• accessible
• sensate
• riposte
• repost
• redact
• lineup
• johnny on the sopt
• handyman
• forthcoming
• forespeak
• forearm
• edit
• draft
• do up
• bristle
• accouter

• accommodate
• winterize
• studied
• refit
• provide
• predigest
• outfit
• knock up
• dizen
• broken
• war footing
• stand by
• interfertile
• cram
• confect
• bat
• repertoire
• pool
• lunchroom
• alert
• sawhorse
• mekeready
• sketch
• espresso
• panel
• dichogamous
• linotype
• dichogamic
• funeral home

منابع

• فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس