برای

فارسی

برای

در بیان هدف و مقصود از چیزی بکار می‌رود؛ به منظورِ. در بیان اختصاص یا تعلق داشتن چیزی به کسی یا امری بکار می‌رود.
به علت، به خاطر، به سبب، به جهت (تعلیل را رساند).
به منظور (در بیان هدف و مقصود از چیزی).
در برابر (در بیان برابری و تقابل ارزش و مقدار چیزی).
در مدت زمان، به مدت.
نسبت به (در بیان رابطه و نسبت میان دو امر).

برآیه

تعیین و نشان دادن نقطه شروع مرز و محدوده انسان‌های بی‌فرهنگ و‌ بی‌تمدن در دوران باستان و به زبان معیار باستان.
برای ممکن است به صورت بَر - آیه قابل تجزیه باشد و حاکی از محل اسکان و زیست اقوام و قبایل بی‌تمدن بوده است.

––––

ترجمه‌ها
ایتالیایی: necessità per انگلیسی: toward sake pro for why wherefore videlicet that sinedie sales per our namely misbecome in order that forever exempli gratia evermore because ay apiece adinfinitum winterish therefore seaworthiness sacrifice raptatory raptatorial printability plug compatible nostalgia man trap		louvre louver lifelong insalubrious ingenuity hepatic haze haustellate gantlope gantelope fit finagle enlist enable dissocial commandeer cantabile cadaver bewail bemoan appropriate all souls day airworthy accommodate accessibility winterize wattle warrantable vent valorize unhandy telegenic spare solatium		send round scareup running rah rah quorum predigest pose overhaul miscast mantling living wage ivory tower interview interlope ineligible hold over higgle hard labor hairdresser hackwork gressorial gill game fish gag forage flight test fencible deify cone collyrium abjure write down wood pulp white slave