فارسیویرایش

ریشه‌ لغتویرایش

  • پهلوی

آوایشویرایش

  • /جان/

  اسمویرایش

جان

  1. عامل، نیرو، یا حالتی موجود در هر جاندار که موجب زنده ماندن اوست؛ روح انسانی، نفْس.

 مثالویرایش

  1. جان دادن و قبض را گرفتن کنایه از: مردن، جان به عزراییل تسلیم کردن.
  2. جان به طاق افکندن کنایه از: حالت احتضار و مرگ داشتن.

––––

برگردان‌هاویرایش

منابعویرایش

  • فرهنگ بزرگ سخن
  • فرهنگ لغت معین