شکستن
فارسی
ویرایشریشه لغت
ویرایش- پهلوی
آوایش
ویرایش- /شِکَستَن/
مصدر فعل متعدی
ویرایششکستن
- مربوط به شکست؛ چیزی را با ضربه به صورت قطعههای کوچک درآوردن، قطعه قطعه کردن، خُرد کردن.
- ضربه یا فشار وارد کردن به چیزی و شکاف یا تَرَک در آن ایجاد کردن و از حالت طبیعی یا عادی خارج کردن. تا کردن، مغلوب کردن، شکار کردن.
مصدر لازم
ویرایش- خرد شدن. مغلوب شدن. تعظیم کردن، دو تا شدن. تکیده شدن.
––––
برگردانها
ویرایشترجمهها | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
ویرایش- فرهنگ بزرگ سخن
- فرهنگ لغت معین