فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • پهلوی

آوایش ویرایش

  • /شِکَستَن/

  مصدر فعل متعدی ویرایش

شکستن

  1. مربوط به شکست؛ چیزی را با ضربه به صورت قطعه‌های کوچک درآوردن، قطعه قطعه کردن، خُرد کردن.
  2. ضربه یا فشار وارد کردن به چیزی و شکاف یا تَرَک در آن ایجاد کردن و از حالت طبیعی یا عادی خارج کردن. تا کردن، مغلوب کردن، شکار کردن.

  مصدر لازم ویرایش

  1. خرد شدن. مغلوب شدن. تعظیم کردن، دو تا شدن. تکیده شدن.

––––

برگردان‌ها ویرایش

منابع ویرایش

  • فرهنگ بزرگ سخن
  • فرهنگ لغت معین