فارسی

ویرایش

گونه‌های دیگر نوشتاری

ویرایش

ریشه‌ لغت

ویرایش
  • عربی

آوایش

ویرایش
  • /فِراسَت/

فراست

  1. ادراک و دریافتن باطن چیزی با دیدن ظاهر آن.
    فراست ممکن است از دو بخش فِر - آسِت تشکیل شده باشد؛ و در زبان معیار باستان به معنی نشان یا آویخته شده پادشاهی خاص مانند فریدون بوده است.[۱].
  2. سواری کردن، مهارت داشتن در اسب شناسی.
  1. ادراک، دریافت، زیرکی، هوشیاری.

مترادف‌ها

ویرایش

––––

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه‌ها

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین

پانویس

ویرایش
  1. اگر به صورت فِرا - سَت تعبیر گردد همچنان مفهوم نخست را دارد با این نکته که سَت در اینجا به معنی همان سد یا مانع است