فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • عربی

آوایش ویرایش

  • /مُضارِع/

  اسم ویرایش

مضارع

  1. (ادبی): در دستور زبان، فعلی که بر زمان حال و آینده دلالت میکند و از بُن مضارع فعل باضافه شناسه ساخته میشود، گاهی به اوّل فعل مضارع «می» و گاهی «ب» اضافه می‌شود، مانند خورَد، رَوَد، می‌خورَد، می‌رود، بخورد، برود.
  2. صیغه‌ای از فعل که به زمان حال یا آینده دلالت کند. مانند شونده.

  عروض ویرایش

  1. در عروض، یکی از بحرهای نوزده‌گانه شعر فارسی، که وزن اصلی آن «مفاعیلن فعالان مفاعیلن فاعلاتن» است.
    وزن‌های رایج آن عبارتند از: «مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن»، «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن (فاعلاتن)»، و «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلن».[۱]

  صفت ویرایش

  1. در بدیع، ویژگی نوعی جناس که در آن دو طرف جناس در یک حرف مختلف باشند و آن حرف که در آن مختلف هستند، قریب‌المخرج باشد. مانند آوردن حال و خال در یک بافت ادبی؛ مقابل لاحق.

واژه‌های مشتق شده ویرایش

پانویس ویرایش

  1. این هفده بحر که از دایره‌های عروض پارسیان برخیزند ... چون: هزج و ... مضارع و مضارع اخرب ... جمله معلوم خویش کن. «عنصرالمعالی»

منابع ویرایش

  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین