فارسی

ویرایش
  • گونه‌های دیگر نوشتاری
  • بودن

ریشه لغت

ویرایش
  • پهلوی

آوایش

ویرایش
  • /بَدَن/

بدن

  1. ساختمان کامل یک موجود زنده، بویژه انسان و جانور؛ ساختمان ظاهری و مادی موجود زنده، تن، پیکر، کالبد.
  2. (گفتگو): در زبان عمومی:تنه، تن، آن قسمت از ساختمان موجود زنده شامل سینه، پشت، و شکم.
  3. واژه بدن که در لغت‌نامه دهخدا گفته شده از ریشه ی واژه پهلوی بودن است. بودن : دکتر کزازی در مورد واژه ی بودن می نویسد : ( ( بودن در پهلوی بوتنbutān، در پارسی با هستن درآمیخته است ( بُنِِ اکنون ) ( ریشه مضارع ) آن در پهلوی بو baw و باش بوده است. ) ) حکیما چو کس نیست، گفتن چه سود؟ از این پس بگو کافرینش چه بود. ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 185 )

––––

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه‌ها

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن