تخت
فارسی
ویرایشریشه لغت
ویرایش- نیاهندوایرانی
آوایش
ویرایش- /تَخت/
اسم
ویرایش- جایگاه ویژه نشست پادشاه به هنگام بارعام؛ تخت شاهی، آیین تخت و کلاه.
- هرجای صاف و مسطح و فاقد برآمدگی و فرو رفتگی. کرسی، صندلی، نشیمنگاه.
- چهارپایهای از جنس چوب یا فلز به شکلهای مستطیل یا مربع.
- (گفتگو): تختخواب، وسیله ای برای خوابیدن روی آن، داری سطحی معمولا مستطیل و مسطح است. کف کفش.
صفت
ویرایش- (گفتگو): مطمئن؛ آسوده؛ راحت: خیالت تخت! مشکلی پیش نمیآید.
- دارای سطح هموار: برای کشاورزی زمین تخت بهتر است.
استعاره
ویرایش- تخت گاز رفتن: با سرعت زیاد رفتن (معمولا در رانندگی).
––––
برگردانها
ویرایشترجمهها | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین