فارسی

ویرایش

ریشه‌ لغت

ویرایش
  • پهلوی

آوایش

ویرایش
  • /شاه/
  1. رئیس کشور، سلطان، فرمانروا، قیصر، امپراتور، خلیفه، خاقان.
    چو دانا بوَد شاه پیروز بخت.....بنازد بدو کشور و تاج و تخت (شاهنامه)
  2. هر چیز مهم و بزرگ.
  1. شاه‌رخ زدن کنایه از: الف- فرصت را غنیمت شمردن. ب- غلبه یافتن.
  2. با شاه پالوده نخوردن کنایه از: خود را برتر از دیگران پنداشتن.

جستارهای وابسته

ویرایش

––––

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه‌ها

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین