فارسی

ویرایش

گونه‌های دیگر نوشتاری

ویرایش
  • خَر، خِر، خُر ( خَر به معنای بزرگ ، درشت ، کودن ، نادان ، اسم یک حیوان ، ولی در ایام قدیم به معنای بزرگ بوده است مانند خرگوش که می شود بزرگ گوش و حالا تغییر معنا یافته است.)

ریشه لغت

ویرایش
  • پهلوی

آوایش

ویرایش
  • /خَر/

خَر

  1. (جانوری): پستانداری از راسته فردسمان جزو خانواده اسبان. حیوانی بارکش که برای حمل و نقل و سواری از آن استفاده می‌شود. داری سر بزرگ گوش دراز یال و دم کوتاه یک انگشت و یک سم در هر پا- الاغ - درازگوش. کمی کوچکتر از اسب.
  2. (ضرب‌المثل): خر آوردن و باقالی بار کردن کنایه از: دچار دردسر و رسوایی شدن.
  3. (ضرب‌المثل): خر خود راندن کنایه از: تنها به مسایل خود توجه کردن.
  4. (ضرب‌المثل): خر رنگ کردن کنایه از: مردم ساده را فریفتن.
  5. (جانوری): خرخاکی، جانوری است از دسته بندپایان با اندامی کوچک و خاکستری رنگ که در جاهای نمور و تاریک زندگی می‌کند.

خَرّ

  1. گِل تیره و چسبنده.
  2. دُردِ شراب.
  3. به صورت پیشوند در آغاز برخی واژه‌ها می‌آید که معنی بزرگ و نتراشیده و ناهموار می‌دهد: خرپشته، خرمهره.

خِر

  1. گلو.
  2. هجوم، حمله گروهی به زبان معیار.
  3. (ضرب‌المثل): خِر به خِر گرفتن، گلاویز شدن.
  4. (ضرب‌المثل): بیخ خِرِ کسی را گرفتن: گریبان کسی را گرفتن.
  5. (ضرب‌المثل): پای روی بیخ خر یا روی خر کسی گذاردن: کنایه از تنگ گرفتن بر کسی است.

خُر

  1. خُرْ :(khor) در گویش گنابادی یعنی خود ، خودت را.
  1. کنایه از فرد احمق، ساده. برای تحقیر استفاده می‌شود.
  2. بزرگ درشت زمخت ‍‍ «خرپشته خرمگس خرمهره»


حالت‌‍ پیشوندی

ویرایش

––––

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه‌ها

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین

پیوند به بیرون

ویرایش