آفتابنزده
فارسی
ویرایشریشه لغت
ویرایش- فارسی
آوایش
ویرایش- /آفتاب/نَزَده/
قید
ویرایشآفتابنزده
- (گفتگو): پیش از طلوع آفتاب؛ صبح زود.
- مسافران، آفتاب نزده راه افتادند.«صادق هدایت»
مترادفها
ویرایش- آفتاب، آفتاب گرفتگی، آفتاب پریدن، آفتاب گرفتن، آفتاب چریدن، آفتاب سا، آفتاب شدن، آفتاب بالانس، آفتاب پرست، آفتاب رو، آفتاب پهن، آفتاب تنک، آفتاب پرورده، آفتاب سوخته، آفتاب زرد، آفتابگردان، آفتاب چهره
منابع
ویرایش- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین