فارسی

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • فارسی

آوایش

ویرایش
  • /آفتاب/زردی/

  اسم مرکب

ویرایش

آفتاب‌زردی

  1. آفتاب کسی به زردی افتادن، به مجاز: نزدیک شدن او به زمان مرگ. نک آفتاب زرد.
    آفتابش به زردی افتاده، به زودی حلوایش را خواهند خورد.

مترادف‌ها

ویرایش

برگردان ها

ویرایش
ترجمه

منابع

ویرایش
  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین