آفتابگرفته
فارسی
ویرایشریشه لغت
ویرایش- فارسی
آوایش
ویرایش- /آفتاب/گِرفته/
اسم مرکب
ویرایشآفتابگرفته
- ویژگی قسمتی از پوست صورت یا بدن، که از هنگام تولد برنگ سرخ مایل به قهوهای درآمده است.
- ساخت صفت مفعولی در معنای صفت فاعلی.
مترادفها
ویرایش- آفتاب، آفتاب گرفتگی، آفتاب پریدن، آفتاب گرفتن، آفتاب خوردن، آفتاب چریدن، آفتاب سا، آفتاب شدن، آفتاب بالانس، آفتاب پرست، آفتاب رو، آفتاب پهن، آفتاب تنک، آفتاب پرورده، آفتاب سوخته، آفتاب زرد، آفتابگردان، آفتاب چهره
منابع
ویرایش- فرهنگ بزرگ سخن