فارسی

ویرایش

گونه‌های دیگر نوشتاری

ویرایش

ریشه‌ لغت

ویرایش
  • فارسی

آوایش

ویرایش
  • /آکَندِه/

  صفت مفعولی

ویرایش

آکنده

  1. پُر و انباشته از چیزی. میان از چیزی پُر شده.
    آکنده در زبان معیار باستان با مفاهیم آکن و آکند مترادف است.
  2. (قدیم): طویله. فربه، چاق. مغزدار، میان‌پر.
  3. پوشیده، مخفی. دفن شده. منقش.

واژه‌های مشتق شده

ویرایش

برگردان‌ها

ویرایش

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس

زبان دیگر

ویرایش

ریشه‌ لغت

ویرایش
  • بهاری

آوایش

ویرایش
  • /آ/کَنده/

  اسم مرکب

ویرایش

آکَنده

  1. مترادف دهکده یا محل سکونت کسی یا قبیله‌ای بنام «آ» در زبان فارسی؛ ترجیحاً در این کلمه کَند همان کن‌ها در تمدن زرتشت است. فردی از قوم «آ» که شاید قوم عا یا عاد باشد از اهل شهر «آ» یا کن‌ها.
    عا کَندهِ.
    دهکده عا.