آبادانیدن

فارسی

فعل

1. ستایش و وصف کردن
2. آباد کردن

فعل‌ها
بن واژه			آبادانیدن
بن ماضی			آبادانید
بن مضارع			آباد
شخص		مفرد			جمع
		اول شخص	دوم شخص	سوم شخص	اول شخص	دوم شخص	سوم شخص
گذشته		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	آبادانیدم	آبادانیدی	آبادانید	آبادانیدیم	آبادانیدید	آبادانیدند
	استمراری	می‌آبادانیدم	می‌آبادانیدی	می‌آبادانید	می‌آبادانیدیم	می‌آبادانیدید	می‌آبادانیدند
	کامل	آبادانیده بودم	آبادانیده بودی	آبادانیده بود	آبادانیده بودیم	آبادانیده بودید	آبادانیده بودند
	التزامی	آبادانیده باشم	آبادانیده باشی	آبادانیده باشد	آبادانیده باشیم	آبادانیده باشید	آبادانیده باشند
	مستمر	داشتم می‌آبادانیدم	داشتی می‌آبادانیدی	داشت می‌آبادانید	داشتیم می‌آبادانیدیم	داشتید می‌آبادانیدید	داشتند می‌آبادانیدند
حال		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	آبادم	آبادی	آبادد	آبادیم	آبادید	آبادند
	استمراری	می‌آبادم	می‌آبادی	می‌آبادد	می‌آبادیم	می‌آبادید	می‌آبادند
	کامل	آبادانیده‌ام	آبادانیده‌ای	آبادانیده/آبادانیده‌است	آبادانیده‌ایم	آبادانیده‌اید	آبادانیده‌اند
	ملموس	دارم می‌آبادم	داری می‌آبادی	دارد می‌آبادد	داریم می‌آبادیم	دارید می‌آبادید	دارند می‌آبادند
	التزامی	بآبادم	بآبادی	بآبادد	بآبادیم	بآبادید	بآبادند
آینده	-	من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
		خواهم آبادانید	خواهی آبادانید	خواهد آبادانید	خواهیم آبادانید	خواهید آبادانید	خواهند آبادانید
دستوری		-	تو	-		شما	-
	امر		بآباد			بآبادید
	نهی		نآباد			نآبادید