فارسی ویرایش

ریشه‌شناسی ویرایش

اسکان + ـدن

مصدر گذرا ویرایش

  1. دادن یه منطقه یا محیط به کسی برای زیستن:
    خانواده‌ام را در تهران اسکاندم.
    برادرت را کجا می‌خواهی اسکانی؟
  2. (رایانش) پرکردن یه فهرست یا پایگاه‌داده:
    روی دکمه جستجو کلیکیدم و منتظر ماندم تا اطلاعات اسکانده شود.

صرف فعل ویرایش

اسکاندن [اِسْکانْدَنْ]

برگردان ویرایش