چفسیدن

فارسی

آوایش

1. چَ دَ

فعل

1. چسفیدن، چسبیدن
2. مایل شدن، منحرف شدن، دور شدن

فعل‌ها
بن واژه			چفسیدن
بن ماضی			چفسید
بن مضارع			چفس
شخص		مفرد			جمع
		اول شخص	دوم شخص	سوم شخص	اول شخص	دوم شخص	سوم شخص
گذشته		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	چفسیدم	چفسیدی	چفسید	چفسیدیم	چفسیدید	چفسیدند
	استمراری	می‌چفسیدم	می‌چفسیدی	می‌چفسید	می‌چفسیدیم	می‌چفسیدید	می‌چفسیدند
	کامل	چفسیده بودم	چفسیده بودی	چفسیده بود	چفسیده بودیم	چفسیده بودید	چفسیده بودند
	التزامی	چفسیده باشم	چفسیده باشی	چفسیده باشد	چفسیده باشیم	چفسیده باشید	چفسیده باشند
	مستمر	داشتم می‌چفسیدم	داشتی می‌چفسیدی	داشت می‌چفسید	داشتیم می‌چفسیدیم	داشتید می‌چفسیدید	داشتند می‌چفسیدند
حال		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	چفسم	چفسی	چفسد	چفسیم	چفسید	چفسند
	استمراری	می‌چفسم	می‌چفسی	می‌چفسد	می‌چفسیم	می‌چفسید	می‌چفسند
	کامل	چفسیده‌ام	چفسیده‌ای	چفسیده/چفسیده‌است	چفسیده‌ایم	چفسیده‌اید	چفسیده‌اند
	ملموس	دارم می‌چفسم	داری می‌چفسی	دارد می‌چفسد	داریم می‌چفسیم	دارید می‌چفسید	دارند می‌چفسند
	التزامی	بچفسم	بچفسی	بچفسد	بچفسیم	بچفسید	بچفسند
آینده	-	من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
		خواهم چفسید	خواهی چفسید	خواهد چفسید	خواهیم چفسید	خواهید چفسید	خواهند چفسید
دستوری		-	تو	-		شما	-
	امر		بچفس			بچفسید
	نهی		نچفس			نچفسید