کوچکیدن

فارسی

ریشه‌شناسی

کوچک + ـیدن

مصدر متعدی

1. کاستن اندازه ابعاد چیزی:

   با خصیصه‌ی `font-size` می‌توان اندازه‌ی فونت را کوچکید.

   براینکه شی‌ها در صفحه جاشوند، ابعدشان را کوچکیدم.

صرف فعل

کوچکیدن [کوچَکیدَنْ]

فعل‌ها
بن واژه			کوچکیدن
بن ماضی			کوچکید
بن مضارع			کوچک
شخص		مفرد			جمع
		اول شخص	دوم شخص	سوم شخص	اول شخص	دوم شخص	سوم شخص
گذشته		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	کوچکیدم	کوچکیدی	کوچکید	کوچکیدیم	کوچکیدید	کوچکیدند
	استمراری	می‌کوچکیدم	می‌کوچکیدی	می‌کوچکید	می‌کوچکیدیم	می‌کوچکیدید	می‌کوچکیدند
	کامل	کوچکیده بودم	کوچکیده بودی	کوچکیده بود	کوچکیده بودیم	کوچکیده بودید	کوچکیده بودند
	التزامی	کوچکیده باشم	کوچکیده باشی	کوچکیده باشد	کوچکیده باشیم	کوچکیده باشید	کوچکیده باشند
	مستمر	داشتم می‌کوچکیدم	داشتی می‌کوچکیدی	داشت می‌کوچکید	داشتیم می‌کوچکیدیم	داشتید می‌کوچکیدید	داشتند می‌کوچکیدند
حال		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	کوچکم	کوچکی	کوچکد	کوچکیم	کوچکید	کوچکند
	استمراری	می‌کوچکم	می‌کوچکی	می‌کوچکد	می‌کوچکیم	می‌کوچکید	می‌کوچکند
	کامل	کوچکیده‌ام	کوچکیده‌ای	کوچکیده/کوچکیده‌است	کوچکیده‌ایم	کوچکیده‌اید	کوچکیده‌اند
	ملموس	دارم می‌کوچکم	داری می‌کوچکی	دارد می‌کوچکد	داریم می‌کوچکیم	دارید می‌کوچکید	دارند می‌کوچکند
	التزامی	بکوچکم	بکوچکی	بکوچکد	بکوچکیم	بکوچکید	بکوچکند
آینده	-	من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
		خواهم کوچکید	خواهی کوچکید	خواهد کوچکید	خواهیم کوچکید	خواهید کوچکید	خواهند کوچکید
دستوری		-	تو	-		شما	-
	امر		بکوچک			بکوچکید
	نهی		نکوچک			نکوچکید

برگردان

کاستن اندازه

• انگلیسی: shrink (en)