ویجیدن

فارسی

ریشه‌شناسی

برآمده از ویج (گیلانی/مازندرانی بمعنی سرخ‌شدگی) + ـیدن

مصدر گذرا

• /ویجیدَنْ/

1. غذایی/خوراکی را در روغن یا چربی پختن؛ سرخ کردن:

   ماهی هه را ویجیدم.

   دیروز کلی سیب‌زمینی ویجیدم.

فعل

ویجیدن [ویجیدَنْ]

فعل‌ها
بن واژه			ویجیدن
بن ماضی			ویجید
بن مضارع			ویج
شخص		مفرد			جمع
		اول شخص	دوم شخص	سوم شخص	اول شخص	دوم شخص	سوم شخص
گذشته		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	ویجیدم	ویجیدی	ویجید	ویجیدیم	ویجیدید	ویجیدند
	استمراری	می‌ویجیدم	می‌ویجیدی	می‌ویجید	می‌ویجیدیم	می‌ویجیدید	می‌ویجیدند
	کامل	ویجیده بودم	ویجیده بودی	ویجیده بود	ویجیده بودیم	ویجیده بودید	ویجیده بودند
	التزامی	ویجیده باشم	ویجیده باشی	ویجیده باشد	ویجیده باشیم	ویجیده باشید	ویجیده باشند
	مستمر	داشتم می‌ویجیدم	داشتی می‌ویجیدی	داشت می‌ویجید	داشتیم می‌ویجیدیم	داشتید می‌ویجیدید	داشتند می‌ویجیدند
حال		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	ویجم	ویجی	ویجد	ویجیم	ویجید	ویجند
	استمراری	می‌ویجم	می‌ویجی	می‌ویجد	می‌ویجیم	می‌ویجید	می‌ویجند
	کامل	ویجیده‌ام	ویجیده‌ای	ویجیده/ویجیده‌است	ویجیده‌ایم	ویجیده‌اید	ویجیده‌اند
	ملموس	دارم می‌ویجم	داری می‌ویجی	دارد می‌ویجد	داریم می‌ویجیم	دارید می‌ویجید	دارند می‌ویجند
	التزامی	بویجم	بویجی	بویجد	بویجیم	بویجید	بویجند
آینده	-	من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
		خواهم ویجید	خواهی ویجید	خواهد ویجید	خواهیم ویجید	خواهید ویجید	خواهند ویجید
دستوری		-	تو	-		شما	-
	امر		بویج			بویجید
	نهی		نویج			نویجید

برگردان

پختن در روغن

• انگلیسی: fry (en)