فارسی ویرایش

ریشه‌ لغت ویرایش

  • فارسی

آوایش ویرایش

  • است//

  اسم ویرایش

است

زبان دیگر ویرایش

  • پهلوی

  مصدر فعل لازم ویرایش

  1. از حالی به حالی دیگر درآمدن‌. در این معنی اغلب به عنوان هم‌کرد به‌کار می‌رود و نشان دهنده تغییر و دگرگونی است.
  2. گردیدن، گشتن. انجام یافتن. دگرگون شدن. به پایان رسیدن. رفتن، گذشتن. گراییدن، میل کردن. تجاوز کردن. محو گشتن، زایل گردیدن. حصول یافتن.
  فعل ویرایش
  1. به‌صورت فعل ربطی به کار می‌رود و نشان‌دهنده دگرگونی و تغییر است.
  2. به‌صورت فعل معین با صفت مفعولی فعل مجهول می‌سازد.
  3. حاصل گردیدن، گشتن، آمدن

––––

برگردان‌ها ویرایش

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن