رده:صفتهای مرکب فارسی
سرواژههای ردهٔ «صفتهای مرکب فارسی»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۱٬۱۱۸ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)آ
- آب اندام
- آب ریخته
- آب گردش
- آبآلویی
- آبادگر
- آبادی نشین
- آبتاب
- آبچکان
- آبخورد
- آبدست
- آبدیده
- آبکار
- آبکور
- آبلمبو
- آبنکشیده
- آبوتاب
- آبورنگ
- آبیار
- آتشبان
- آتشپا
- آتشپاد
- آتشپای
- آتشپرستی
- آتشتاب
- آتشتاو
- آتشچرخان
- آتشچی
- آتشخاموشکن
- آتشخان
- آتشخانه
- آتشخوار
- آتشخور
- آتشین پنجه
- آخرسالار
- آخورچرب
- آخورخشک
- آدمیزاد
- آدمیزاده
- آدمیصورت
- آدمیکش
- آدمیگری
- آدمیگریکردن
- آذرگون
- آذرنگ
- آذریون
- آرزومند
- آروبند
- آزادمرد
- آزادوار
- آزرده جان
- آزردهدل
- آزرمگین
- آزمند
- آسبان
- آسودهدل
- آسیمهسر
- آشخور
- آشدهنسوز
- آشفتهدل
- آشفتهروز
- آشفتهسامان
- آشمال
- آشناوری
- آفتابزده
- آفتابهدزد
- آکنده پهلو
- آکندهگوش
- آلاخونوالاخون
- آمد
- آمدنیامد
- آمدورفت
- آمدوشد
- آمیزه
- آمیزه مو
- آهمند
- آهن رگ
- آهنپوش
- آهنخا
- آهنگذار
- آهوپا
- آهوتک
- آهوچشم
- آهودل
- آهوفغند
- آهومند
- آهون بر
- آیینهدار
ا
ب
- با آب و رنگ
- باآبرو
- باادب
- بااستخوان
- باب دندان
- بابرکت
- باج بگیر
- باجربزه
- باد به دست
- باد گرفته
- باد نشسته
- بادپیما
- باددست
- بادریش
- بادسار
- بارور
- بازارگان
- بازارگرمی
- بازخرید
- بازخواست
- بازداشت
- بازگشت
- بازیافت
- بازیگوش
- باژگون
- باشکوه
- بافت
- باوقار
- باهوش
- بایگان
- ببر
- بپا
- بختیار
- بخرد
- بدانجام
- بدپیله
- بدخوی
- بددل
- بددهن
- بدرام
- بدزهره
- بدعنق
- بدکاره
- بدگل
- بدگمان
- بدگوهر
- بدلگام
- بدمسب
- بدمست
- بدمهر
- بدنام
- بدنما
- برآورد
- برابر
- برخورد
- برداشت
- بردبار
- برگشت
- برهم
- بزدل
- بزرگ سال
- بزرگوار
- بسامان
- بسامد
- بست
- بستوه
- بسزا
- بسغده
- بلکامه
- بلندآوازه
- بلندبالا
- بلندپایه
- بلندپرواز
- بن بست
- بندار
- بنساله
- بنوان
- بود
- بویناک
- به غایت
- بهبود
- بهره ور
- بهم